به گزارش مشرق به نقل از رسا، محمد انصاری مدیر و کار شناس شبکه وهابی وصال حق در برنامه آن روی سکه با ایجاد شبهه هایی در مورد امامت مدعی شد که چرا امام على(ع) با آن که امامت و خلافت را شایسته بنى هاشم مى دانستند، تلاشى براى به دست آوردن آن نمى کردند؟
در جواب باید گفت: تنها هدف امام از ولایت بر مردم، اجراى قوانین اسلام و برپایى قسط و عدل در جامعه بوده است. با این حال چون مى دانست که پس از وفات رسول خدا (ص) در مسأله خلافت اختلاف پدیدار خواهد شد و بیشتر مردم یار و یاور او نخواهند بود، دست از حق مسلم خود کشید، آن حضرت آگاه بود که در صورت پافشارى، فتنه بزرگى در بین مسلمانان پدید مى آید و اتحاد نسبى آنان بر هم خواهد خورد و نظام اسلامى دچار ضعف و سستى و از هم پاشیدگى مى شود و دشمنان اسلام از آن سوء استفاده خواهند کرد و این شیوه نه به نفع مسلمانان است و نه اسلام.
دلیل ما بر این مدعا گفتار خود امام علی (ع) است. امام در بخشى از نامه 62 این حقیقت تلخ را چنین بیان مى فرماید: « اما بعد! خداوند سبحان محمد (ص) را فرستاد تا بیم دهنده جهانیان و گواه و حافظ آیین انبیاى او باشد. چون او که درود بر او باد از جهان رخت بربست، مسلمانان درباره امارت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند. به خدا سوگند هرگز فکر نمى کردم و به خاطرم خطور نمى کرد که عرب بعد از پیامبر، امر امامت و رهبرى را از اهل بیت او بگردانند و در جاى دیگر قرار دهند و باور نمى کردم آنها آن را از من دور سازند! تنها چیزى که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلان... بود که با او بیعت کردند.
دست بر روى دست گذاردم تا این که با چشم خودم دیدم گروهى از اسلام باز گشته و مى خواهند دین محمد (صلى الله علیه وآله) را نابود سازند. ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یارى نکنم باید شاهد نابودى و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن براى من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود چرا که این بهره دوران کوتاه زندگى دنیاست، که زایل و تمام مى شود. همان طور که سراب تمام مى شود و یا همچون ابرها که از هم مى پاشند. پس براى دفع این حوادث به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پا بر جا و محکم گردید».
آن حضرت همچنین در خطبه 26 مى فرمایند: «پس از وفات پیامبر (ص) به اطراف خویش نگریستم، یاورى جز اهل بیت خویش ندیدم. پس به مرگ آنان در راستاى احقاق حق خویش رضایت ندادم. چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویى که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را که از حنظل تلخ تر بود نوشیدم و خشم خود را فرو خوردم».
امیرالمؤمنین در خطبه 37 ضمن بر شمردن ویژگى هاى خویش مى فرمایند: « آن دم که همه از ترس در خانه نشسته بودند، من قیام کردم، و آن گاه که همگى خود را پنهان کرده بودند من آشکارا به میدان آمدم... و همان زمان که همه لب فرو بسته بودند من سخن گفتم، و آن وقت که جمعیت همه توقف کرده بودند من با راهنمایى نور خدا به راه افتادم. فریاد نمى زدم، صدایم از همه آهسته تر، اما از همه پیشگام تر بودم، زمام امر را به دست گرفتم و پرواز کردم، و جایزه سبقت در فضایل را بردم.
همانند کوهى که تند بادها آن را به حرکت در نمى آورد، و توفان ها آن را از جاى بر نمى کند، هیچ کس نمى توانست عیبى در من بیابد، و هیچ سخن چینى جاى طعن در من نیافت. ستمدیدگانى که در نظرها ذلیل و پست اند از نظر من عزیز و محترم اند تا حقّشان را بگیرم، و نیرومندان ستمگر در نظر من حقیر و پست اند تا حق دیگران را از آنها بستانم. در برابر فرمان خدا راضى و تسلیم امر او هستم، آیا گمان مى کنید ممکن است من به رسول خدا (ص) دروغ ببندم؟ و اگر از او خبرى غیبى نقل مى کنم ممکن است خلاف واقع باشد؟! به خدا سوگند! من نخستین کسى هستم که وى را تصدیق کردم و هرگز من اول کسى نخواهم بود که او را تکذیب نمایم. در کار خود اندیشه کردم دیدم اطاعت فرمان پیامبر (ص) بر بیعت اجبارى با متصدیان حکومت مقدم است، و هنوز پیمان پیامبر (ص) در مورد دیگران براى حفظ موجودیت اسلام در گردن من مى باشد».
کارشناس شبکه وهابی وصال حق باایجاد شبهه در مورد امامت مدعی شد که چرا امام على (ع) با آن که امامت و خلافت را شایسته بنى هاشم مى دانست اما سکوت کرد.